پسیکو دراما

پسیکو دراما :

از آنجا که نمایش فوق ؛ بداهه ای است بر اصول تئاتر درمانی لازم دیدم که توضیحتی در مورد پسیکو دراما و تئاتر درمانی به شما داده شود .

پسیکو یا سایکو به معنای درد ، بیمار است و دراما به معنای تئاتر است . بعضی بر این باورند که پسیکودراما یعنی تئاتر درمانی ، اما کلمه ی تئاتر درمانی معنای دیگری دارد که به آن " دراما تراپی " گفته می شود  و به این ترتیب است که روان‌درمان باید بیمار روانی را کاملا بشناسد ، مشکلش را ارزیابی کند  و مطابق با مشکل بیمار نمایشنامه‌ای بنویسد که روی بیمار تاثیر بگذارد . پسیکو دراما کاملا متفاوت است . برای اجرای یک پسیکو دراما باید بیمار ، سایکوتراپیست ، گروه یاور و گروه مددکار حضور داشته باشند . اول برخوردهایی بین گروه یاور و بیمار صورت می‌گیرد . گروه یاور به حدی نسبت به بیمار بی‌تفاوت عمل می‌کنند که بیمار هم نسبت به اون‌ها بی‌تفاوت می‌شود و دیگر حضور آنها رو حس نمی‌کند . سپس  سایکوتراپیست وارد عمل می‌شود و با بیمار کلنجار می‌رود . آنقدر این کار ادامه پیدا می‌کند تا بیمار شروع کند به عکس العمل و مشکل درونش را بیرون می ریزد . آن وقت هر جمله‌ای که درباره‌ی خودش می‌گوید ، یکی از گروه یاور آن جمله را بازی می‌کند . مثلا اگر شروع به گفتن این جمله بکند که : " شب بود" ، صحنه را تاریک می‌کنند . اگر بگوید : " اونجا یک سایه بود" ، یکی از گروه یاور تبدیل به یک سایه می‌شود و ... خلاصه شرایط را به جایی می‌رسانند که بیمار خودش را بازی می کند . در همین موقع گروه مددکار وارد می شوند و کار درمانی و شناسایی بیمار را آغاز می کنند .

در ایران فقط یک نفر است که مدرک دکترای پسیکو دراما از دانشگاه هند دارد ، جناب آقای دکتر مهدی پوررضاییان ، که قبلا سمت ریاست مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری را بر عهده داشته و در حال حاضر مدیرکل آموزش کودکان استثنایی تهران است . لازم به ذکر است که دکتر قطب الدین صادقی و خانم چیستا یثربی نیز تلاش های بسیاری در رشد و تعالی نمایش به شیوه سایکو دراما داشته اند .

تاریخچه پسیکو دراما : 

پسیکو دراما توسط شخصی به نام موریس مورنو آغاز شده . مورنو ، شاگرد گوستاو یونگ و یونگ نیز به نوبه خود  شاگرد فروید بوده است . مورنو اولین بار این مشکل را در مورد یکی از هنرپیشگان زن که همیشه در خانه و با همسرش مشکل داشته است مشاهده می کند . مورنو قضیه رو بررسی می‌کند و متوجه می شود که هنرپیشه ی مورد نظر همیشه در تئاتر نقش همسران بسیار مهربان و مادران بسیار خوب را بر عهده دارد و از آن جایی که نقش خودش رو بسیار خوب باور و بازی می‌کند ، دیگر پتانسیل کافی برای ایجاد رابطه با همسرش ندارد . سپس مورنو تئوری خود را مطرح می کند که بر طبق آن تا مدتی به آن زن نقش زنان خشن و بداخلاق داده بشود ، و به این ترتیب زندگی زن دگرگون و تبدیل به زنی مهربان و دوست‌داشتنی می‌شود . این آزمایش ساده منجر به پیدایش پسیکو دراما می شود.  در کشور ما نیز چندی است که به این معقوله اهمیتی خاص داده می شود . برگزاری جشنواره ای با عنوان   مهر 20  در رابطه با کمک به جانبازان جنگ تحمیلی در مهرماه هر سال همزمان با هفته دفاع مقدس خود نمونه بارزی از رشد و تعالی این نوع از هنر نمایشی در کشور ماست که در حاشیه آن کلاس های آموزشی با همکاری دکتر    قطب الدین صادقی و خانم چیستا یثربی برگزار می شود . 

اصول کارگردانی تئاتر

مراحل کارگردانی
کارگردانی عمدتاً شامل دو مرحله است:
۱- تهیه و تدارک
۲- کار عملی با بازیگران
که تهیه و تدارک خود شامل مراحل زیر می­باشد:
الف- گزینش ایده:
در این مرحله کارگردان با سئوالاتی روبروست که باید واضح و دقیق به آنها پاسخ گوید و این پاسخها هدایتگر او تا انتها می-باشند و همچنین اگر سئوالات درست پاسخ داده شود می­تواند تا حدی موفقیت اثر را در نزد تماشاگر تضمین کند. سئوالات به قرار زیر است:
۱- چه می­خواهم بگویم؟
 ۲- چرا؟ انگیزة این گفتن چیست؟ ۳

- چگونه؟ (به چه سبک وشیوه­ای)
۴- برای چه کسانی اجرا خواهد شد؟ ۵- کی؟ (در چه شرایط زمانی) ۶- کجا؟ ۷- با چه امکاناتی؟
به طور معمول شخص کارگردان با توجه به شرایط سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جامعه و با انگیزه­های روحی، روانی و سیاسی- اجتماعی و با توجه به قدرت کارگردانی خود و امکانات اجرایی و توان بازیگران و گروه نمایشنامه را برای اجرا انتخاب می­کند.
ب- تجزیه و تحلیل متن
وظیفة اساسی کارگردان عبارتست از تفسیر و شناخت درونمایة نمایشنامه و آموزش و هدایت بازیگران. که بخش اول مربوط به این مرحله می­باشد.
اصل اساسی کار کارگردان اینست که بفهمد چگونه یک نمایشنامه محتوای خودش را ارائه می­دهد؟ باید میان فرم یعنی چگونگی ارائه مفهوم نمایش وخود نمایش یعنی آنچه در ساختار اثر است وجه تمایز عینی قائل شد بنابراین پیش از هر کار باید ساختار هنری اثر بررسی شود زیرا در آن روندی دراماتیک جریان دارد و حوادث آن بر کاراکترها تاٌثیر می­گذارد. موقعیتها شاید کاملاً عینی و برون گرایانه باشد مانند داستانهای پلیسی یا سمبولیک و فلسفی مانند در انتظار گودو:
کارگردان در این مرحله باید شناخت درستی از نمایشنامه بیابد، بداند که نمایشنامه دارای چه ژانری است؟ بر پایة کدام سبک و یا سبکها پیش می­رود؟ اگر از ترکیب سبکهای مختلف پدید آمده دقیقاًسبکها کدامند؟ و نهایتاً هدف کارگردان از اجرا چیست؟
کارگردان باید آنقدر متن را بخواند و برای خود آنالیز کند تا به حدی رسد که از آن متن اشباع شود و همه چیز به شکل تصویر در ذهن او تشکیل شود و آنقدر بر اثر تسلط یابد که متن را رها کند و به اصطلاح متن نوشته شده را زمین بگذارد و از این جاست که می­تواند تمرین را شروع کند. اینها همه جز با ادراک در مورد متن و تحلیل نمایشنامه اتفاق نمی­افتد. و ادراک نیز عبارتست از دیدگاه کلی کارگردان دربارة متن آنهم بعد از اینکه آن را احساس کرده سپس جزء به جزء مورد بررسی قرار داده است.
“چهار نیروی محرکه کارگردان را به هنگام کار بر روی نمایشنامه هدایت می­کند: ۱- “دید” او نسبت به نمایشنامه که می­تواند بر همة وجوه اجرا از بازیگری گرفته تا صحنه پردازی مسلط باشد.
۲-” شناخت جامع” نیروهای پویای نمایشنامه- فرازو فرود متن- لحظات بلند و آهسته آن و ضرباهنگهای تند و کند ۳- مهارت در ایجاد” ارتباط” که به بازیگران و طراحان کمک می­کند خلاقترین دقت و توجه خود را وقف نمایشنامه کنند  ۴- “تمایل شدید”
 به جلب توجه تماشاگران با تهییج ذهن، قلب و روح آنان
در مجموع می­توان گفت در مرحلة تجزیه و تحلیل کارگردان باید به دو بخش بپردازد و آن دو بخش را به واضحترین شکل ممکن برای خود تصویر سازی کند. این دو بخش عبارتند از: الف- چراها؟ ب- چگونگی
که با تحلیل نمایشنامه به لحاظ ساختاری و مضمونی می­توان به چراها رسید و آنها را پاسخ داد. اما مهمتر از چراها برای کارگردان در چگونگی است که  “چگونگی” با شناخت به دست می­آید.
یعنی کارگردان ابتدا باید به تحلیل برسد و بعد از تحلیل به شناخت. و با شناخت کامل و درست است که چگونگی اجرای یک اثر را می­توان تشخیص دهد و این” چگونگی” است که راهگشای او تا انتها می­باشد.
بسیاری از کارگردانان به دلیل ناآگاهی و یا ناتوانی، فقط در سر تمرین به « چراها » می­پردازند کاری که یک دراماتورژ، تحلیل­گر، جامعه شناس، یا فیلسوف هم در موضوع تخصصی خود می­توانند بکنند لذا تمرین به بحثهایی تئوری کشیده می­شود. مباحثی که هیچ کمکی به کار و گروه بازیگران نمی­کند. و در نهایت شما فقط خواندن یک نمایشنامه را بر روی صحنه می­بینید. اما رسیدن به « چگونگی » نیاز به هوش، خلاقیت، قدرت کارگردانی، و دید دقیق و مناسب به زندگی دارد. به عنوان مثال همه می­دانند هملت دچار تردید و تفکر زدگی است اما مهم اینست که ما چگونه این تردیدها و تفکر زدگی را بر روی  صحنه در قالب عناصر دیداری و شنیداری دریافت کنیم.
ج- انتخاب عوامل
در این مرحله کارگردان با توجه به نوع نمایش و اجرا و توان و امکانات خود دست به انتخاب عوامل می­زند و در حقیقت گروه را تشکیل می­دهد که نیاز به ظرافت و هوشمندی می­باشد تا بهترین و زبده ترین و باسوادترین عوامل انتخاب شود و این خود نیاز به شناخت دارد. یعنی کارگردان همیشه باید لیستی از عوامل مختلف را در ذهن داشته باشد و در شرایط مختلف بهترین گروه را انتخاب کند.
و اما مرحله بعدی کار عملی با بازیگران است که خود شامل هفت بخش می­باشد.
الف- روخوانی و مباحثه: که به دور میز خوانی نیز معروف است. دراین بخش از کار نقشها با توجه به خود نقش و توان و جنس بازی بازیگران تقسیم می­شوند که یکی از مهمترین اعمال کارگردانی است و انجام آن نیاز به شناخت وسیعی ازامکانات فرد فرد هنرپیشگان دارد و همچنین نیاز به قدرت فراوان کارگردان.
و دیگر اینکه نمایشنامه معمولاً توسط کارگردان برای گروه خوانده می­شود که کارگردان از این فرصت برای بیان درک خود از اثر و تشریح حال و هوایی که بازیگران باید در آن کار کنند استفاده می­کند. وبعد از آن نوبت روخوانی است که مدت آن بستگی به شیوة کارگردانی دارد. بعضی ازکارگردانان این دوره را بسیار کوتاه برگزار می­کنند و عده­ای آنقدر این مرحله را طولانی می­کنند تا به اصطلاح حس بازیگران در پایشان بریزد. یعنی آنقدر آنها را می­نشاند تا بازیگران به یک درجة بالایی از احساس و هیجان برسند و بعد به یکباره آنها را بر روی صحنه رها می­سازد.
ب- تعیین حرکات:
در این مرحله کارگردان با توجه به بداهه سازی و خلاقیت بازیگران بر روی صحنه و طرح از پیش تعیین شده خود براساس موقعیتها و لحظه­های متن، حرکات بازیگران را مشخص می­کند.
ج – کار روی دیالوگ
 در این مرحله کارگردان به تقطیع حسی دیالوگها می-پردازد و براساس خود جمله­ها، فضاها را برای بازیگران تفکیک می­کند و همچنین به آکسون گذاری  درست جمله­ها می­پردازد. در خیلی از کارها دیده می­شود که یک پاراگراف چند خطی را بازیگر یکدست و مونوتن بر روی صحنه بیان می­کند در حالیکه وقتی پاراگراف را تقطیع می­کنید می­بینید که همان پاراگراف از ده جمله یا بیشتر تشکیل شده و هر کدام از این جمله­ها در یک فضای مخصوص به خود گفته می­شود و لذا احساس بیانی خاص خود را دارا می­باشند و باز برای رفتن از یک فضا به فضای دیگر پاساژ حسی لازم است. اینها همه در این مرحله با راهنمایی کارگردان تصحیح می­گردند.
چ – پیراستن: در این مرحله حواشی و شاخ و برگهای اضافی حذف می­گردد. ناهماهنگی­ها گرفته می­شود و بی نظمی­ها، نظم می­یابد.
ﻫ - مرور: در این مرحله ریزه کاریهای تکنیکی و حرفه­ای مورد توجه قرار می­گیرد.
د- تمرینات فنی: در این مرحله تمرین با نور و دکور صورت می­گیرد. و دراین مرحله است که کارگردان و طراح صحنه و لباس باید به یک هماهنگی در صحنه برسند. در بعضی مواقع کارگردان مجبور است از بعضی میزانسنها و تصویر سازیهای خود بگذرد چرا که مهم اجرای هماهنگ می­باشد.
ذ- تمرین نهایی: که همان اجرای ژنرال است و در این تمرین لباسها نیز حاضر شده و بازیگران با تصور یک اجرای کامل باید بر روی صحنه روند.
در بخش آخر به توضیح و تشریح مهمترین و اساسی­ترین ابزار و عناصر کارگردانی پرداخته می­شود که عبارتند از:
۱- حرکت:
اهمیت حرکت را در نمایش نباید دست کم گرفت. حرکت رکن اساسی تئاتر را تشکیل می­دهد و ارزش آن حتی بیشتر از ارزش بصری نمایش است و کارگردان باید پیش از تمرینات از خودش بپرسد چقدر از داستان نمایش بوسیلة کلمات به بیان در آمده و چقدر از طریق حرکت.
حرکت وسیله­ای است اساسی جهت به  منصۀ ظهور رساندن و متجلی کردن هر چه بیشتر خصوصیات اخلاقی، آرزوها، تمایلات درونی و اهداف شخص بازی.
از طریق حرکت و عمل آنچه را که ذهنی است و در درون شخص بازی می­گذرد و قابل رؤیت نیست تجسم می­بخشیم و برابر چشم تماشاکنان به داوری می­گذاریم.
حرکت که امری مکانیکی است به صورت واسطه­ای عینی، بین دو پدیدة ذهنی عمل می­کند از یک طرف ذهنیات شخص بازی را برملا می­سازد و دیگر آنکه از طریق تجسم بخشیدن به ذهنیات شخص بازی و ایجاد ارتباط با تماشاکن در ذهن او رسوخ می­کند و بر اندوخته­های ذهنی­اش اثر می­گذارد.
در مجموع می­توان گفت جوهرة نمایش بر مبنای حرکت شکل می­گیرد. حرکت تبدیل قوه به فعلیت است. تبدیل ذهن است به عین، و از موقعیت پرسوناژ در لحظه نسبت به احساس شخصی خود و تقابل با شخصیت مقابل نشاٌت می­گیرد و ادامه می­یابد و باز در این تقابل است که حرکت به سکون تبدیل می­شود.
۲- میزانسن: مجموعة ایستها و حرکتهای بازیگران و اشیاء که کارگردان آنها را با شم هنری خود برای صحنه ابداع می­کند و به طور کلی مجموعة عناصر شنیداری، دیداری در یک ساختار مناسب را میزانسن گویند. و حرکت باعث تغییر میزانسن می­شود.
که به اشتباه بسیاری حرکت و جابجایی بازیگران را میزانسن می­پندارند و عده­ای نیز آن را میزان می­نامند که البته میزان یعنی ترازو. !!!
۳- ترکیب: تئاتر هنری است ترکیبی از خط، رنگ، بافت، سطح، حجم، کلام، صوت…
۴- تصویر: انتقال بار معنا از طریق عناصر عینی و بصری و صوری. ترکیب مجموعه عناصری که ما را به معنا و مفهومی عمیقتر از ظاهر آنها برساند تصویر است.
۵- ترکیب تصویری: کنارهم قراردادن اجزاء، اشیاءو عناصر به حکم عقل و منطق برای انتقال بار معنا از طریق یک تصویر زیبا.
ریتم:
ریتم تا حدی اشاره دارد به تاٌثیر فزایندة ضربانهای متفاوت واحدها و شاید، شیوة دیگری است برای توصیف کردن موج زدنهای متن. تعریف فرهنگ و بستر از ریتم می­تواند نقطة شروع خوبی باشد: تاٌثیری که به واسطة عناصر نمایشنامه خلق می­شود…. و به گسترش زمانمند کنش مربوط است. بنابراین تعریف می­توان فهمید که ریتم تاٌثیر نواختهای فزاینده است و اینکه روشی است برای تبیین نواختهای چندگانه که با هم همنشین هستند. یک جریان یکنواخت باعث کرختی تماشاگر می­شود. و اگر این جریان سرعتی سریعتر از حد معمول زندگی دارا باشد تماشاگر عصبی و آشفته و کلافه می­شود. پس ریتم نمایش باید ریتمی منطبق با ریتم زندگی داشته باشد و تنظیم ریتم بوسیلة تمام عناصر موجود در صحنه صورت می­گیرد، که مهمترین آنها ریتم درونی و بیرونی بازیگر است که فضا و حال و هوای نمایش را آشکار می­سازد.
هدایت بازیگر: کارگردانی موفق است و می­تواند بازیهای زنده و پر انرژی از بازیگران دریافت کند که بتواند از طریق توضیح و تشریح شخصیت و توجیه بازیگر، او را هدایت کند. از هر عاملی و ابزاری استفاده کند تا بازیگر را به نقش برساند. و اما ساده­ترین، راحتترین و بدترین شکل هدایت بازیگر آنست که کارگردان خود به جای بازیگر بازی کند چرا که ممکن است کارگردان نتواند از عهدة اجرای نقش به نحوة مطلوب بر آید و همچنین ممکن است کارگردان آنقدر خوب نقش را اجرا کند که دیگر فرصتی برای خود انگیختگی و تخیل بازیگر باقی نماند و یا ممکن است کارگردان آنقدر نقش را خوب بازی کند که بازیگر در خود احساس بی لیاقتی کند.
بسیاری از کارگردانها بهانه می­آورند که بازیگر نمی­تواند و من مجبورم به جای او بازی کنم تا یاد بگیرد اما باید گفت که او خود، وظیفة کارگردانی را نمی­داند و بهترست کارگردانی را کنار بگذارد اگر به طریقی دیگر نمی­تواند بازیگر را هدایت کند.
در آخر باید گفت که کارگردانی علم است، تکنیک است به اضافة هنر، و بخش علم و تکنیک را باید فرا گرفت و نیاز به هوش و حساسیت بالایی دارد. و اما کارگردانی چیزی نیست جز آفرینش زندگی یا بخشی از آن بر روی صحنه، و باز می­گویم که بهترین مرجع و کتاب و استاد برای فراگیری کارگردانی، شناخت زندگی و آدمها با همة زیروبمش می­باشد.
و باید گفت صحنه ماشین پروازی است که باید با مهارت کامل هدایت شود. کارگردان با شناخت محدودیتهای فرم هنری خود می­داند کدام راه باز و آزاد است به همین دلیل است که می­تواند دیگران را با خود همراه کند. هدف او پرواز در عین محدودیتها است. کارگردانی، عمل کردن به شکل کاملاً آزاد در فضایی محدود و یا نشان دادن آزادی در قفس است.

متن نمایشی نوشته خودم

بسمعه تعالی

 

 

هذیان

 

(موسیقی معمولی و آرام می آید)

یک پارک یا یک مکان عمومی ، چهار مرد بر روی نیمکت های پارک

 نشسته اند یکی مشغول مطالعه روزنامه است یکی مشغول ور رفتن با موبایلش یکی دیگر دراز کشیده است و آخرین نفر بی خیال نشسته  وآرام است (موسیقی) دختری در حالیکه مشغول صحبت با گوشی موبایلش است وارد صحنه می شود همه نگاه هایشان بسمت دختر خیره می شود دختر می نشیند  گوشی را داخل کیفش می گذارد . سیگاری در می آورد و بر لبش می گذارد

 هر چی  می گردد چیزی  را برای روشن کردن آن در کیف و جیب هایش

 نمی یابد . مردها همه دست در جیب هایشان  می کنند هر کدام فندکی

 در می آورند هر کدام می خواهند  فندک خود را به دختر بدهند . هر کدام با چشم و دست برای هم خط و نشان  می کشند

( یک موسیقی مخصوص  فیلم های وسترن ) مردها دو به دو پشت هم

ایستاده اند  و می خواهند دوئل کنند در دست هر کدامشان یک هفت تیر است موسیقی اوج می گیرد دو نفر از بازی حذف می شوند . دو نفر دیگر نیز با هم دوئل می کنند  و تنها  یک نفر باقی می ماند  مرد با افتخار  به طرف دختر

 می رود و با فندکش سیگار بر لب دختر را روشن می کند اکنون او کنار دختر نشسته است (نور می رود)

 

 

 

 

(نور می آید، موسیقی)

دختر و پسر مشغول خوردن چیپس ، پفک و تخمه هستند هر دو با موبایل هایشان ور می روند ، از همدیگر عکس می گیرند . در انتهای صحنه دختری ایستاده است . با دیدن دختر ، پسر با دختر روی نیمکت خداحافظی می کند و می رود . دختر از توی کیفش وسایل آرایش  و آینه اش را

 در می آورد و آرایشش را تازه می کند. پسر با دختر دوم از صحنه خارج می شوند . صدای ترمز ماشینی می آید چند بوق پیاپی  دختر خندان  و با عجله کیفش را برمی دارد  و از صحنه خارج می شود.

 

 

 

 

 

 

در یک قسمت صحنه منزل  و وسایل پسر را می بینیم  و در قسمت مقابل  وسایل دختر را. وسط صحنه یک ضبط صوت است یک کتابخانه یک تلویزیون که به یک وسیله پخش تصویر وصل است. پسر در پشت میز  خود مشغول کار با لپ تاپ خود است . یک هدست نیز بر گوشش است  وب کمی نیز کنار دست خود دارد معلوم است مشغول چت کردن است . دختر نیز پشت لپ تاپ خودش است  او نیز ویس دارد و وب کم نیز دارد ساعت روی دیوار دوازده شب را نشان می دهد دختر بر می خیزد از توی یخچال یک پاکت شیر در می آورد و داخل لیوان می ریزد و می خورد . چراغ مطالعه و لپ تاپش را خاموش می کند و روی تختش می خوابد.

پسر کسل شده خمیازه کشداری می کشد  بر می خیزد سر یخچال می رود پاکت شیر را در می آورد چیزی درون آن نیست آن را پرت می کند چیز دیگری پیدا می کند و می خورد  کنترل تلویزیون را بر می دارد  و کانال عوض می کند  حوصله اش سر می رود تلویزیون را خاموش می کند

 لپ تاپ و چراغ مطالعه اش  را خاموش می کند و می خوابد .

(نور می رود )

 

 

 

(موسیقی)

صبح است ساعت 9:30  پسر از خواب بر می خیزد بیرون می رود بعد از چند دقیقه دختر نیز از خواب بر می خیزد  پسر با پلاستیکی پر از مواد خوراکی باز می گردد  دختر گوشی تلفنش  را بر می دارد در همین لحظه گوشی تلفن همراه پسر نیز زنگ می خورد  با هم شروع به صحبت  کردن می کند پسر از مواد خوراکی که خریده است بر می دارد  و به پشت میزش بر می گردد دختر نیز سراغ یخچال می رود از همان خوراکی ها بر می دارد  در حالیکه هنوز با گوشی تلفن بی سیمش در حال صحبت است موسیقی اوج می گیرد    ساعت 12:30 ظهر را نشان می دهد دختر تلفن  را قطع می کند پسر نیز گوشی اش را قطع می کند  نگاهش به ساعت می افتد  با عجله لباس عوض می کند صدای بوق ماشینی  می آید  از  پنجره نگاهی به بیرون می اندازد دستی تکان می دهد و لبخند  بر لب به سرعت  از صحنه خارج می شود. دختر نیز بعد از دقایقی با گوشی همراهش تماسی می گیرد و بعد از صحنه خارج می شود.

(نور می رود موسیقی فید می شود)

 

 

 

 

 

 

(نور می آید) مکان همان جا منتها بصورت یک کافی شاپ است

پسر و دختر مشغول خوردن پیتزا و ... در دور یک میزگرد  هستند  روی میز 2 بسته کادو پیچ شده متفاوت وجود دارد هر دو مشغول خندیدن و گفتگو  هستند  ساعت 9:30 شب  موسیقی  ادامه دارد. دختر و پسر هر دو مشغول کشیدن سیگار می شوند موسیقی اوج می گیرد  ساعت 12:30  شب است زیر سیگاری پر است  از فیلتر های سیگار  ، روی  میز نیز پر از خوراکی های  نیمه خورده است یک پیشخدمت تعطیلی کافی شاپ  را به آن دو گوشزد می کند هر دو کادوهایشان را برمی دارند و خارج می شوند ، صدای  دزدگیر 2 ماشین  ( نور می رود و موسیقی قطع می شود)

 

 

 

 

 

 

 

(نور می آید) حالا جای دختر و پسر عوض شده است ساعت 11 صبح پسر مشغول کار با لپ تاپ است   دختر نیز در حال خواندن  کتابی است  پسر بر می خیزد در کتابخانه  دنبال کتابی می گردد آن را  نمی یابد  بی حوصله به پشت کامپیوترش  بر می گردد  دختر از خواندن کتاب خسته  می شود کتاب را به درون قفسه کتابخانه  بر می گرداند    تلفن  همراهش را برمی دارد  و به گوشی پسر زنگ می زند  پسر برای برداشتن گوشی به طرف کتابخانه  می رود چون گوشی بیسیم  آنجاست گوشی را برمی دارد  کتاب را در داخل کتابخانه  می بیند گویی گیج شده است شماره دختر را بر روی گوشی می خواند به آن جواب نمی دهد. دختر کلافه چتد بار دیگر تماس می گیرد اما باز هم جوابی نمی شنود  عصبانی بر می خیزد  می رود گوشی تلفن بی سیم را به دست پسر می دهد  آنرا وصل می کند و با داد و فریاد شروع به صحبت با هم می کنند   موسیقی اوج می گیرد هر دو گوشی ها را پرت می کنند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

(نور می آید)

دختر و پسر لباس عروس و داماد بر تن دارند زیر تور سپیدی نشسته اند به هم لبخند می زنند کسی قند بر روی سرهایشان می سابد عکاس و فیلمبردار نیز دیده می شود موسیقی ریتمیک عروسی، کسانی می رقصند ، عروس  و داماد  با زدن یک فلاش توسط  عکاسی فیکس ( عکس می شوند )  با موسیقی  ریتمیک دیگری وسایل  پسر  و دختر که در دو نقطه صحنه است  توسط افراد حاضر به یک جا انتقال می یابد اکنون اینجا خانه مشترک آندوست. ( نور می رود)

 

 

 

 

صبح است دختر و پسر هر دو دور یک میز مشغول خوردن صبحانه هستند    (عقربه های ساعت تند تند  می چرخند گذشت زمان )  روی میز پر از خوراکی است پسر بر می خیزد   لباس  می پوشد  سرش  را شانه  می کند کیفش را بر می دارد  و می رود  صدای دزدگیر ماشینش  دختر از پنجره برای او دست تکان می دهد  تلفن  را بر می دارد  کنار پنجره  می رود  با تلفن  حرف می زند  به طرف  لباسهایش  می رود  حاضر می شود  و از صحنه  خارج می شود بعد از چند لحظه پسر گویی چیزی را جا گذاشته به منزل بر می گردد ابتدا دنبال وسیله اش می گردد سپس متوجه نبودن زن می شود  تلفن را بر می دارد  و با زن تماس می گیرد کسی گوشی را بر نمی دارد  در منزل قدم می زند  عقربه های  ساعت تند تند می چرخند ساعت 9:30 شب  اسب ( اوج موسیقی) زن وارد می شود  مرد با همان لباس ها و با همان فرم ثابت پشت میز منتظر است به طرف زن  می رود  از او علت دیر آمدنش و کجا بودنش را می پرسد دختر جواب های سربالا می دهد مرد داد می زند  دختر بی اعتنا به داخل اتاقش

 می رود صدای کوبیده شدن در بعد از چند لحظه  تلفن  به صدا در می آید  مرد و زن هر دو به طرف آن می روند.  ( نور می رود)

 

 

 

 

 

 

شب است ساعت حدود 11   زن  در خانه تنهاست قدم می زند  مرتب تلفن را بر می دارد  تماس می گیرد  و قطع  می کند  تماس می گیرد و قطع می کند  دورن وسایل  مرد  را می گردد  عکسی را می بیند  زیر گریه می زند

مرد وارد می شود   تلو تلو خوران با سیگاری در دست زن با داد  و فریاد و عکسی  در دست  به طرف او می رود  مرد بی اعتنا  از کنار او رد می شود  عکس را نیز از  دست او می گیرد  دختر جیغ می زند مرد عصبی  به قصد  زدن او به طرفش می رود  زن فرار می کند   با گریه چمدانی را در دست با لباس بیرون بدون اعتنا به مرد خارج می شود مرد بی اعتنا به طرف تلفن

 می رود  آن را بر می دارد تماس می گیرد و شروع به حرف زدن  می کند

 می خندد.( نور می رود)

 

 

 

زن و مرد مشغول دعوای شدید  و داد و بیداد هستند منزل کاملا بهم ریخته است مرد و زن برای هم وسایلی را پرت می کنند هر دو با عصبانیت تمامی وسایل شخصی اشان را جمع می کنند و می روند . ( نور می رود اوج موسیقی)

 

 

 

(نور می آید)  زن  و مرد در گوشه صحنه هر کدام با یک  دختر و پسر دیگر مشغول صحبت کردن هستند در وسط صحنه نوزادی مشغول گریه است زن و مرد از پسر و دختر غریبه خداحافظی می کنند پیش هم می آیند نوزاد همچنان گریه  می کنند هر دو بر سر نوزاد داد می زنند و او را برای هم پرتاب می کنند موسیقی اوج می گیرد هر دو رفته اند نوزاد در مرکز صحنه است.

 

 هرگونه استفاده نمایشی از این اثر منوط به دریافت مجوز نویسنده میباشد

 

                                                                    دانیال حیدری

                                                               6/8/85     پایان