هنر اجرایی

هنر اجرایی به عنوان حرکتی تأثیرگذار یکی از مهمترین رشته‌های هنری در نزد فوتوریست‌ها بود. تعدادی از نویسندگان، کارگردانان و هنرمندان جوان به رهبری مارینتی(1944 – 1876) اولین بیانیه فوتوریسم را نگاشته و در بیستم فوریه 1909 در روزنامه فرانسوی"لوفیگارو" به چاپ رسانیدند. بدون شک فوتوریسم اولین جنبش فرهنگی ـ هنری قرن 20 است که به شکل قدرتمندانه‌ای بر سایر جنبش‌های این قرن تأثیر گذار‌ده است. فوتوریسم بیش از آن که یک سبک هنری باشد، نوعی جهان‌بینی رادیکال است. نگرشی که بر مبنای اراده و خواست قدرت، نفی و طرد هر گونه نوستالژی و کهنه پرستی و ستایش پی رنگ‌های ماشینیسمِ قرن 19 و 20 پایه‌گذاری شد. لحن، قاطعیت کنش‌های کلامی پرخاشگر و هژمونیک بیانیه فوتوریسم نشانی از ایده‌های بحث انگیز نیچه را در خود پنهان دارد. باید توجه داشت که این بیانیه 9 سال پس از مرگ نیچه منتشر شده است.
جهان‌بینی فوتوریسم بر عناصر اساسی طغیان و هیجان تأکید فراوانی دارد. فوتوریست‌ها در پی خنثی کردن تأثیرات همیشگی گذشته و میراث هنری و همچنین مقابله با رکود ادبی آن زمان ایتالیا بودند. تمایلات سلبی ـ نفی آنان در نهایت به ستایش صنعتی شدن، ابداعات و اختراعات تکنولوژیک و در نهایت فاشیسم موسولینی منجر شد. به شکلی که در اصلاح شناسی فرهنگی، هنر فوتوریسم زائیده و نماینده حکومت فاشیستی ایتالیا شناخته شده است. فوتوریسم برخلاف بسیاری از جنبش‌های هنری نه از جایگاه هنر بلکه از خواستگاه سیاسی ـ اجتماعی شروع و قوت گرفت مجموعه‌ای بی نظیر از نقاشی، موسیقی،‌ مجسمه‌سازی، تئاتر و فیلم‌ را شامل می‌شد.
پرفورمنس فوتوریستی به عنوان یکی از نمایندگان این جنبش به علت بی واسطه‌گی و نیروی بالقوه طبیعی‌اش که مخاطب را احاطه می‌کند، مورد توجه کل اعضای گروه قرار گرفت. پرفورمنس فوتوریستی قادر است تا با"به حداکثر رساندن حساسیت آنی" و"کاهش قدرت تفکر" بسیاری از نقاط تاریک ذهن هنرمند و مخاطب را همزمان تحریک کند.
اجراهای فوتوریست‌ها که اغلباً به وسیله کانیولو(Cangiullo)، بالّا(Balla)، بوسیونی(Boccioni) و استیملّی(Sttimelli) نوشته و اجرا می‌شد نمونه‌های شاخصی از پدیداری ذهنیت آوانگارد قرن 20 است. آنان به شکلی همزمان و فشرده به ترکیب سازی کنش‌ها و اتفاقات(Happen)هایی می‌پرداختند که حاوی کمترین حد کلام پردازی بود.
در اولین بیانیه فوتوریسم مار‌ینتی شاعر به ترسیم انگیزش‌ها و پتانسیل‌ این جنبش می‌پردازد. وی قصد دارد تا با تحریک کردن خواننده به کنش فوتوریستی و پرخاشگرانه مفهوم گذشته را که به قول خودش مانند تارهای عنکبوت به دور زندگی حال تنیده شده است، بزداید و ضرورت نگرش و اتخاذ عمل رادیکال را در هنر به نمایش بگذارد.
لزوم پیگیری تحولات قرن بیستم در حیطه هنرهای اجرایی(تبارشناسی هنر اجرایی) در این زمان بسیار نمایان است و سایت ایران تئاتر با ملاحظه و درک فِقدان چنین اسنادی دست به ترجمه بیانیه فوتوریسم زده است.

بنیانگذاری و بیانیه فوتوریسم

بنیانگذاری و بیانیه فوتوریسم:
اف ـ تی‌ مارینتی
من و دوستانم تمامی شب را زیر گنبد برنجین و قلم کاری شده لامپ‌ها بیدار ماندیم. گنبدی(Dome) پر نور که با پرتوفکنی محبوس در قلب‌های الکتریکی، به مانند روحمان می‌درخشید. برای ساعاتی مدید، کسالتِ بازگشت به گذشته و نیاکانمان را روی فرش‌های باشکوه شرقی لگدمال کرده بودیم. تا آخرین حد منطق به بحث پرداخته و با"شتاب نویسی" (Scribbling) پر شورمان مقادیر زیادی کاغذ سیاه نمودیم. در غرور و نشاط بی نهایت شناور گشتیم. زیرا در آن زمان احساس می‌کردیم که تنها‌ هستیم.
تنها، بیدار و پا ‌برجا. تنها به مانند فانوس‌های دریاییِ سرافراز؛ مانند نگاهبانانی پیش قراول که در مواجه با لشگر اهریمنی، ستارگانند؛ ستارگانی خیره و دریده چشم که از فراز اردوگاه آسمانی‌شان به ما می‌نگریستند.
تنهاایم، با سوخت رسانان آتش دوزخی کشتی‌های عظیم.
تنهاایم، با ارواح سیاهی که در سرخی"آتشین نبرد" لوکوموتیوها، سیلان دیوانگی‌شان را به فرادست پرتاب می‌کنند.
تنهاایم، با آدمیانی مست که به مانند پرندگان مجروح در کنار دیوارهای شهر یَله می‌روند.
ناگهان از جا جهیدیم. صدای نیرومند قطاری ما را متوجه خود ساخت. قطار با چیزی تصادف کرد و به سمت پرتگاهی منحرف شد، با فورانی چون خونریزی.
سپس سکوتی عمیق حاصل شد. ما چونان ستایش‌گرانی ناتوان به صدای این حادثه گوش می‌دادیم. صدای چون غل غل آب در مجرایی قدیمی همراه با صوتی خفیف که گویی از استخوان‌های خرد شده‌ای حاصل شده بود.
صدای پر ولع اتومبیل‌ها را می‌شنیدم. به دوستان گفتم: بیایید بیرون برویم. بیایید!...
اساطیر و آرمان‌های رمزآلود در نبرد هستند و ما تماشاگر زایش"سنتور" (Centaur) (1) و سپس نظاره‌گر اولین پرواز فرشتگان خواهیم بود...
باید که دروازه‌های هستی را تکان دهیم. قفل و لولاهایش را بیازمائیم. بیایید بیرون رویم تا اولین طلوع و زمین را بنگریم! هیچ چیز به مانند درخشش شمشیر سرخْ فامِ خورشید نیست که برای نخستین بار با تازیانه‌ای سیمای تاریک هزاره را چاک می‌دهد.
ما به سمت چهار پایِ خْرناس‌کش خود رفتیم(2) تا بر سینه‌های سوزانش دستی عاشقانه گذاریم. در اتومبیل به مانند نعشی درون تابوت بودم که در لحظه آغاز حرکتِ چرخ‌هایش زنده می‌شود. تیغ تیزی چونان گیوتین از درون، شکمم را می‌خراشید. آزار، جنون ما را روبید و از خود به دَر برد. دیوانگی به خیابان‌های تاریک و خشن، هدایتمان کرد. چونان سیلاب که تخته پاره‌هایی را با خود می‌برد. این جا و آن جا نور تابان لامپ‌ها از پشت پنجره‌ها، هشدارمان می‌دادند که به محاسبه عقلانی و دروغین چشم‌های مرده خود اطمینان نکنیم.
من فریاد کشیدم: "بویایی" (Scent)، تنها بویایی برای چهار پایان کافیست. به چشمان خود اعتماد نکنید.
به مانند شیرهای جوان، سر در پی مرگ گذاشتیم. پوست پشمین و تیره مرگ با صلیب‌های زرد رنگی لکه‌دار است. گویی از فراز وسعت ارغوانی رنگ آسمان به سمت زمین رها شده بود.
لیک، نه زنی آرمانی و برخاسته از درون ابرها، یاری‌گرمان بود و نه شهبانویی ستمکار. هیچ چیز نبود تا به مرگ مشتاق‌مان کند جز اشتیاق رهایی از زیر آورا شجاعت‌مان.
در شتاب فزاینده‌مان چند سگ نگهبان به رکاب اتومبیل برخورد کرده و به مانند حلقه‌هایی زیر چرخ‌ها می‌پیچیدند.
مرگ رام شده، بر سر هر پیچ جاده به ملاقات‌مان می‌آمد و در هر زمان با پنجه‌هایی استوار و با چشمانی چون مخمل نوازشگر از درون گودال‌ها به من می‌نگریست. بگذارید پاره پاره شود پوسته هراسناک عقل تا خود را به مانند میوه‌های رسیده در گستره‌ای بیندازیم. میوه‌هایی که دهان بد شکل باد از درخت جدایشان می‌کند. بگذارید سراسر، خود را به دستان ناشناختگی سپاریم نه نا امید بلکه باز پرتوان در چاه‌های معنا باختگی(Absurd).
کلمات به سختی از دهانم خارج می‌شدند. در آن زمان اتومبیل به مانند سگی که دیوانه‌وار می‌خواهد تا دُم خود را گاز بگیرد به دور خود بچرخد.
به ناگاه دوچرخه سوارانی را دیدم که از رو به رو به سمت ما می‌آمدند و با یکدیگر بحث می‌کردند بحث احمقانه آنان راه مرا سَد کرد. آه لعنتی! ترمز کردم. تنفرم، ماشین را به سمت گودالی پرتاب کرد؛ ماشین واژگون گشت؛ چرخ در هوا.
آه ـ ای گودال مادرانه‌ که از آب‌های گل آلود آکنده‌ای. ای تولیدگر بی نقصِ جرعه‌ساز! من لای و لجن غنی‌ تو را می‌نوشم...
آن گاه که از ماشین واژگون شده، مجروح، آلوده و متعفن بیرون آمدم، احساس کردم همراه با پیکانی آهنین(سفید از گداختگی) لذتی سرمست کننده بر قلبم نشسته است. گروهی از ماهیگیران به کمک آمدند. آنان با صبر، محبت و دقت، مجهز به دکل کوچک حفر چاه و چنگک‌های آهنی، ماشین را به مانند کوسه‌ای به گل نشسته از گودال بیرون و بالا آوردند.
ماشین چونان کفه ترازویی که به تعادل رسیده باشد به آهستگی بر زمین قرار گرفت. با بدنه‌ای محکم و زیبا.
همه گمان کردند که کار کوسه من تمام است ولی مراقبت‌های من او را دوباره زنده کرد. سرزنده و سلامت. پروانه موتور قدرتمندش به کار افتاد... ضرب دیده و مجروح بودیم و بازوان‌مان"وبالِ گردن" (Sling). اما بی هراس، سراسر تخیلات خود را به تمام زندگان روی زمین این چنین ابراز کردیم:

بیانیه(Manifesto) فوتوریسم‌


1- ما قصد داریم تا عشق به خطر، تمایل به انرژی و هراس را اعلام کنیم.
2- شجاعت، بی پروایی، گستاخی و طغیان از اصلی‌ترین عناصر در شعرمان خواهد بود.
3- تا به امروز، ادبیات به عقلانیتی غیر پویا، نشئه و خواب، دل خوش بود. اما اینک، قصد داریم تا کنش‌های پرخاشگرانه، بی خوابی تب آلود، سرعت، جست و خیز مرگبار و زد و خورد را ستایش کنیم.
4- قاطعانه می‌گوییم که شکوه کلام به وسیله زیبایی نوینی به غنا رسیده است: "زیبایی سرعت" یک اتومبیل مسابقه با اگزوزهایی که به مانند مار از دهانش آتش شعله می‌کشد یا راننده‌ای که چونان اسب سواری نشسته روی بمب خوشه‌ای می‌غرد، زیباترین پدیده‌هاست.
5- ما ستایشگر، انسانی هستم که درون اتومبیل می‌نشیند و نیزه روح خود را(جلوتر از چرخ‌های اتومبیل) از این سو به آن سوی زمین پرتاب می‌کند.
6- شاعر باید با حرارت و پرتویی آتشین، نیروی خود را در جهت برجسته ساختن التهاب عناصر آغازین حیات، صرف نماید.
7- بدون کشمکش و منازعه، بدون داشتن شخصیتی متشنج، نه زیبایی وجود دارد و نه شاهکار هنری. سرودن شعر باید به مثابه یک تهاجم خشونت بار به سمت نیروهای ناشناخته و در جهت فرو کاهیدن و شکستن آن نیروها پنداشته شود.
8- ما، بر قله قرون ایستاده‌ایم!... آن گاه که خواستار شکستن درب‌های سر به مهر ناممکن هستیم، چرا باید به گذشته بنگریم. دیروز، زمان و مکان مردند. زیرا ما سرعتی جاودانه و در همه جا حاضر(Omni Present) ‌آفریده‌ایم.
9- جنگی پر افتخار در راه است. نبردی با رفتارهای مخرب برای برآوردن آزادی. سزاوار است تا به پای ایده‌های زیبا جان دهیم، ما فوتوریست‌های جوان، ما خوار دارندگانِ"زن"
10- کتابخانه‌ها، موزه‌ها و انواع دانشگاه‌ها را ویران خواهیم کرد و با اخلاق‌گرایی فمینیسم و هرگونه شخص مصلحت اندیشِ سود انگار و بزدل نبرد خواهیم کرد.
11- ما، با بانگی بلند و مهیج، با آثار هنری خود، لذت و آشوب را فریاد می‌زنیم. ما، با بانگی متنوع و چند صدایی،‌ موسوم خروشان انقلاب را در ابر شهرهای مدرن را فریاد می‌زنیم.
ما، التهاب مرتعش شبانگاهی زرادخانه‌ها(Arsenals) و بندرگاه‌ها را که با خشونت ماه‌های الکتریکی(Electric Moons) شعله‌ور می‌شوند فریاد می‌زنیم. (2)
خط آهن حریص، دود لوکوموتیوها را، در ایستگاه قطار می‌بلعد.
کارخانجات از ابرهای خمیده دود حلق‌ آویزند.
پل‌های آهنی به مانند دو گام بلند ژیمناستی غول پیکر بر این سو و آن سوی رودخانه‌اند و چون چاقو خمیده در برابر خورشید می‌درخشند.
کشتی‌های بخار افق را استنشاق‌ می‌کنند.
لوکوموتیوها با انبانه‌هایی جادار، با چرخ‌هایی چونان پنجه‌ای درنده، زمین را می‌شکافند.
و پرواز لطیف هواپیماها که صدای ملخ‌هایشان در باد به مانند صدای پرچم‌هایی است پر حرارت، فریاد زن و آفرین گوی. همه را به تمامی فریاد خواهیم زد.
***
امروز با این بیانیه فوتوریسم(آینده گرایی) را بنیان نهادیم. زیرا خواهان آزاد ساختن این سرزمین[ایتالیا] از شر اساتید متعفن و فاسد العضو(4) (Gangrene) هستیم: اساتید باستان شناس، راهنمایان اندیشمند، مرشدان و عتیقه پرستان.
ما قصد داریم تا مام میهن را از شر قید و بند بی شمار موزه‌هایی که به مانند قبرستان سراسر ایتالیا را پوشانیده‌اند، آزاد سازیم.
موزه‌ها: همان قبرستان‌هایی هستند که در هرج و مرجی منحوس و زشت بیشمار چیزها و اشخاص ناشناس را در کنار هم قرار داده‌اند.
موزه‌ها: خوابگاه عمومی که تنفر و ناشناختگی را در خود یک جا دارند.
موزه‌ها: همان کشتارگاه عبث نقاشان و مجسمه‌سازان است که وحشیانه همدیگر را با رنگ و خط، روی گستره دیوارها می‌دَرند.
دیدار سالانه‌ای(Annual) که اشخاص از این موزه دارند، به زیارت گورستان رفتن مردمان در روز تکریم ارواح(All Souls Day) شبیه است؛ این را می‌پذیریم. ‌
می‌پذیریم که اشخاص هر سال پیشکشی را در ستایش مونالیزا(لبخند ژوکوند) تقدیم کنند.
اما نمی‌توان پذیرفت که اندوه و شجاعت شکننده و بیماری خستگی ناپذیر روحی‌مان را روزانه در موزه‌ها گردش دهیم.
چرا خود را مسموم سازیم؟ چرا فاسد شویم؟
چه چیز در یک تصویر قدیمی برای نگریستن وجود دارد، به جز رنج هنرمندی که خود را در مواجهه با راهبندهایی می‌بیند که امیالش را باطل می‌سازند؟ امیال هنرمند که بیان کننده رویاهای او هستند.
ستایش یک تصویر کهنه، چونان افکندن احساسات‌مان به درون خاکستردانِ مردگان (Funerary Urn) است. باید که احساس را به دور دست فرا فکند. دور دستی متشنج که در کنشی خشو‌نت بار به آفرینش می‌پردازد. با این اوصاف، مایل هستید که بهترین نیروهای خود را در راه این پرستش‌واره پوچ گذشته که بی خاصیت و مشمئز کننده است، مصروف سازید؟
بازدید روزانه از موزه‌ها(که گورستان خالی از تلاش و قتلگاه رویاهای مصلوب شده است) برای هنرمندان به مثابه خسارتی است که نظارت همیشگی والدین بر جان جوانانی سرمست از هوش و خواست‌های جاه طلبانه می‌زند.
آن گاه که آینده در برابرشان قرار گرفت، گذشته شگفت‌ انگیزشان شاید که تسلی خاطری باشد و مرهمی برای این محتضران ناتوان، این مفلوکان تنفر برانگیز، این محبوسان در خیال گذشته.
لیک ما، فوتوریست‌های جوان و قدرتمند، از این گذشته هیچ سهمی نمی‌خواهیم... قفسه کتابخانه‌ها را آتش بزنید! مسیر آب‌ها را به سمت موزه برگردانید. آه که چه لذتی دارد تماشا کردن بوم‌های نقاشی قدیمی که شناور روی آب، بدین سو و آن سو لَجّه‌ می‌زنند و در نهایت پاره پاره، رنگ‌هایشان از بین می‌رود. ‌
ما، 30 ساله‌ایم: 10 سال دیگر کارمان به پایان می‌رسد. آن گاه که به 40 سال رسیدیم، دیگران، جوانتر، قدرتمندتر از ما شاید که به مانند چرک‌نویسی بی مصرف به زباله‌دانی پرتابمان کنند. ما خواهان چنین اتفاقی هستیم.
آیندگان در برابر ما خواهند ایستاد. جانشیانمان. از دور دست از هر سوی خواهند آمد. چنگال‌های شکارگر خود را خم می‌کنند و چونان سگان در آستانه آکادمی‌ها، رایحه غلیظ ذهن فاسد ما را بو می‌کشند.
لیک ما آن جا نخواهیم بود. آنان ما را خواهند یافت(در شبی زمستانی) در سرزمینی آزاد. زیر سقفی غمین که صدای بی وقفه باران بر آن می‌کوبد. ما را خواهند دید که گوژپشت کنار هواپیماهایی مرتعش، دستمان را با شعله کتاب‌هایی که امروز نوشته‌ایم، گرم می‌کنیم. زمانی که آن آتش افروخته شود، پرواز تخیلات آغاز خواهد شد...
هنر هیچ نیست جز خشونت، شقاوت و بی اعتدالی.
ما گنجینه‌هایی داریم: هزاران گنج، عشق، قدرت، بی اعتدالی، زیرکی و"خواست قدرت" (Will Power) که با بی صبری و با شدت و دیوانگی بدون هیچ خستگی آن‌ها را می‌پراکنیم.
بنگرید ما را، هنوز ایستاده‌ایم و پای بر جا! قلب‌هایمان با خستگی بیگانه است. زیرا از آتش، نفرت و سرعت نیرو می‌گیرند...
برایتان شگفت‌آور است؟ باید که چنین باشد. زیرا هرگز چنین روشی را به یاد ندارید. بر قله جهان راست قامت بایستید. ما بار دیگر سلحشوری خود را به سمت ستارگان می‌افکنیم.
اعتراضی دارید؟ اعتراضی کافیست... کافی...
عقلانیت ریاکارمان می‌گوید که ما احیاگران نیاکان هستیم. شاید که چنین باشد. لیک چه کسی اهمیت می‌دهد.
نمی‌خواهیم بشنویم... لعنت بر آن کس که دیگر بار چنین کلمات زشتی را بر ما دشنام دهد.
دستان خود را بالا برید.
بر قله جهان راست قامت بایستید. ما بار دیگر سلحشوری خود را به سمت ستارگان می‌افکنیم.


پایان

پی‌نوشت‌ها:
1- سنتور(Centaur) موجودی است اساطیری و مربوط به تمدن یونان باستان یا حوزه تمدن‌های مدیترانه. بالا تنه‌ای مانند انسان دارد و پائین‌ تنه‌ای مثل اسب. در برخی موارد با یک چشم در مرکز پیشانی نیز شناخته می‌شود.
2- منظور همان اتومبیل است.
3- استعاره و دلالتی است بر لامپ روشنایی الکتریکی
4- مارینتی در متن از کلمه قانقاریا استفاده کرده که به تناسب برگردان فارسی از اصطلاح"فاسد العضو" استفاده شد.


منبع:
Marinetti, F.T (1909-73). The Founding and Manifesto of Futurism. Marinettis Selected Writings, Tran. R.W.Flint, New York: Farra, Straus and Giroux: 19 – 24
First Published in"Le Figaro (Paris), 20 Februnry 1909. Translated into English 1973.